مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر


جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار


بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار


آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟



پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار


این دین هدی را به مثل دایره ای دان

چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار


علم همه عالم به علی داد پیمبر


کسایی مروزی

 

*****

 شهادت حضرت علی (َع) را بر تمام

 مسلمانان جهان تسلیت عرض میکنم

شیخ بهایی

 

 

درباره شاعر

شیخ بهاءالدّین محمّد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند

 بنام دوره صفویه است اصل وی از جبل عامل شام بود. شیخ بهایی

 هشتادو هشت كتاب و رساله نوشته و به فارسی و عربی نیز شعر

 می سروده است. مخمّس زیر, تضمینی است كه شیخ بهایی

از غزلِ خیالی بخارایی, شاعر قرن نهم هجری, كرده است.

 این مخمّس را با اندكی تلخیص مى خوانیم.

 

 *****

 

 

تاکی به تمنای وصال تو یگانه

 

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

 

خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟

 

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

 

 

 

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

 

رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد

 

دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد

 

در میکده رهبانم و در صومعه عابد

 

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد

 

یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه

 

روزی که برفتند حریفان پی هر کار

 

زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار

 

من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار

 

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار

 

او خانه همی جوید و من صاحب خانه

 

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو

 

هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو

 

در میکده و دیر که جانانه تویی تو

 

مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

 

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه

 

بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید

 

پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید

 

عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید

 

یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید

 

دیوانه منم من که روم خانه به خانه

 

عاقل به قوانین خرد راه تو پوید

 

دیوانه برون از همه آیین تو جوید

 

تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید

 

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید

 

بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه

 

بیچاره بهائی که دلش زار غم توست

 

هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست

 

امید وی از عاطفت دم به دم توست

 

تقصیر خیالی به امید کرم توست

 

یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

 

*****